loading...
پورتال جامع گلدنگار
amir بازدید : 210 پنجشنبه 17 بهمن 1392 نظرات (0)

پسر : ضعیفه! دلمون برات تنگ شده بود...اومدیم زیارتت کنیم!دختر : تو باز دوباره گفتی ضعیفه؟؟؟پسر : خوب... «منزل» بگم چطوره !؟دختر : واااای... از دست تو!!!پ: باشه... باشه...ببخشید «ویکتوریا» خوبه ؟... د: اه... اصلا باهات قهرم.پ: باشه بابا... تو «عزیز منی»، خوب شد؟... آَشتی؟د: آشتی، راستی... گفتی دلت چی شده بود؟پ: دلم ...!؟ آها یه کم می پیچه...! از دیشب تا حالا .د: ... واقعا که...!!!پ: خوب چیه... نمیگم... مریضم اصلا... خوبه!؟د: لوووووووس...پ: ای بابا... ضعیفه! این نوبه اگه قهر کنی، دیگه نازکش نداری ها !د: بازم گفتی این کلمه رو...!؟؟؟پ: خوب تقصیر خودته...! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت می کنم... هینقطه ضعف میدی دست من!د: من از دست تو چی کار کنم...پ: شکر خدا...! ، دلم هم پیچ میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بود...؛ لیلی قرنبیست و یکم من!!!د: چه دل قشنگی داری تو... چقدر به سادگی دلت حسودیم می شه.پ: صفای وجودت خانوم .د: می دونی! دلم تنگه... برای پیاده روی هامون... برای سرک کشیدن توی مغازه هایکتابفروشی و ورق زدن کتابها... برای بوی کاغذ نو... برای شونهبه شونه ات راه رفتن ودیدن نگاهحسرت بار بقیه... آخه هیچ زنی، که مردی مثل مرد من نداره!پ: می دونم... میدونم... دل منم تنگه... برای دیدن آسمون تو چشمای تو، برایبستنیهایشاتوتی که با هم می خوردیم... برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم و من مردشبودم...!د: یادته همیشه به من میگفتی «خاتون»؟پ: آره... یادمه، آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!د: آخ چه روزهایی بودن... ، چقدر دلم هوای دستای مردونه ات رو کرده... وقتی تویدستام گره می خوردن... مجنون من.پ: ...د: چت شد؟ چرا چیزی نمی گی ؟پ: ......د: نگاه کن ببینم...! منو نگاه کن...پ: .........د: الهی من بمیرم...، چشمات چرا نمناک شده... فدای تو بشم...پ: خدا ن... (گریه)د: چرا گریه می کنی...؟؟؟پ: چرا نکنم...؟! ها!!!؟د: گریه نکن... من دوست ندارم مرد من گریه کنه... جلوی این همه آدم... بخنددیگه...، بخند...زود باش بخند.پ: وقتی دستاتو کم دارم چه جوری بخندم... کی اشکاموکنار بزنه که گریه نکنم ؟د: بخند... وگرنه منم گریه می کنما .پ: باشه... باشه... تسلیم. گریه نمی کنم... ولی نمیتونم بخندم .د: آفرین ، حالا بگو برام کادوی ولنتاین چی خریدی؟پ : تو که می دونی... من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد... ولی امسال برات کادویخوب آوردم.د:چی...؟ زود باش بگو دیگه... آب از لب و لوچه ام آویزون شد.پ: ...د: باز دوباره ساکت شدی...!؟؟؟پ: برات... کادددووو...(هق هق گریه)... برایت یک دسته گل رُز!،یک شیشه گلاب!و یک بغض طولانی آوردم...!تک عروس گورستان!پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره...!اینجا کنار خانه ی ابدیتت می نشینم و فاتحه می خوانم.نه... اشک و فاتحهنه... اشک و دلتنگی و فاتحهنه... اشک و دلتنگی و فاتحه... و مرور خاطرات نه چنداندور...امان... خاتون من!!!تو خیلی وقته که...آرام بخواب بانوی کوچ کرده ی من....دیگر نگران قرصهای نخورده ام... لباس اتو نکشیده ام و صورت پف کرده از بیخوابیمنباش...!نگران خیره شدن مردم به اشکهای من هم نباش...!بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم...

منبع:ahoooo.rozblog.com

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1085
  • کل نظرات : 42
  • افراد آنلاین : 88
  • تعداد اعضا : 12
  • آی پی امروز : 270
  • آی پی دیروز : 36
  • بازدید امروز : 566
  • باردید دیروز : 41
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3,630
  • بازدید ماه : 3,630
  • بازدید سال : 40,382
  • بازدید کلی : 673,464