loading...
پورتال جامع گلدنگار
amir بازدید : 142 چهارشنبه 29 آبان 1392 نظرات (0)

 

 

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت :


بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟


همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما

 شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت :


آری من مسلمانم


جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ، پیرمرد بدنبال جوان

براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به

گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و

بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد ، پیرمرد و جوان مشغول

 قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به

جوان گفت که به مسجد بازگرد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد
جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید :


آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟


افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده

نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند ، پیش نماز رو به جمعیت

کرد و گفت :


چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن

کسی مسلمان نمیشود !!!

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1085
  • کل نظرات : 42
  • افراد آنلاین : 102
  • تعداد اعضا : 12
  • آی پی امروز : 311
  • آی پی دیروز : 36
  • بازدید امروز : 837
  • باردید دیروز : 41
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3,901
  • بازدید ماه : 3,901
  • بازدید سال : 40,653
  • بازدید کلی : 673,735