loading...
پورتال جامع گلدنگار
amir بازدید : 218 چهارشنبه 29 آبان 1392 نظرات (0)

بهانه می تراشی و مرا عذاب می دهی

به روح بی قرار من تو اضطراب می دهی

دلم پر از گلایه ها تنم اسیر درد و خون

ولی تو قهر با دلم برای لحظه ی مکن

به همون اندازه که

ماهى دوست نداره برسه به خشکى دوست دارم

کاش نامت را با خط بریل می نوشتند

صدا کردنت کافی نیست

شکوه اسم تو را باید لمس کرد

سخته ببازی تمام احساس پاکت را

و هنوز نفهمیده باشی اصلا دوستت داشت یا نه

غم خورده ام مرسی میل ندارم دیگر

اگر می شود یک استکان مرگ برایم بریز

 

ادعـــــای بی تفاوتــــی سخت است!

آن هــــم نسبت به کســـــی که

زیباتریــــن حس دنیــــا را با او تجربـــه کردی

گل اگر چشم خودش باز کند خواهد مرد

ماه در اوج غرورش به زمین خواهد خورد

چون به زیبایی تو حسرت عالم خوردند

برق چشمان تو روح از تنشان خواهد برد

حرارت لازم نیست

گاهی از سردی نگاهت می توان آتش گرفت

بیراهه هم برای خودش راهیست

وقتی من را به تو برساند

و حوصله چه زود بی طاقت می شود

در ادامه ی راهی که به تو ختم نمی شود

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1085
  • کل نظرات : 42
  • افراد آنلاین : 102
  • تعداد اعضا : 12
  • آی پی امروز : 321
  • آی پی دیروز : 36
  • بازدید امروز : 895
  • باردید دیروز : 41
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3,959
  • بازدید ماه : 3,959
  • بازدید سال : 40,711
  • بازدید کلی : 673,793