loading...
پورتال جامع گلدنگار
amir بازدید : 165 چهارشنبه 29 آبان 1392 نظرات (0)

کاش نامت را با خط بریل مینوشتند

صدا کردنت کافی نیست

شکوه اسم تو را باید لمس کرد

آدم بدون دوست

چون کتاب بدون جلد است !

سفری به دور دنیاست

وقتی دستانم تا انتها

رویت را نوازش می کنند

وقتـی مرا بغل مـی کنـی چنان جاذبه‌ آغوشت

به جاذبه‌ زمین غلبـه مـیکنـد

کـه روحـم بـه پـرواز درمی آیـد

تو + خاطراتـت + چـشـمانـت + دسـتانـت + لـبـخندت + اشـکـت

چـــنــدنــفـــر بـــه یــک نـــفــــر؟

خورشید را در آغوش گرفته ای

پاهایت را به بوسه دریا سپرده ای

موهایت را به دست نسیم

چه خوش غیرتـــــــم من !

تک گلی هستی تا عرش می خواهم تو را

گرچه کم می بینمت بسیار می خواهم تو را

من که از کوی تو بیرون نرود پای خیالم

نکند فرق به حالم چه برانی چه بخوانی

چه به اوجم برسانی چه به خاکم بکشانی

نه من آنم که برنجم نه تو آنی که برانی

گفتی : نفرین می کنی ؟

گفتم : نه اما از خدا می خوام

هیچکس اندازه من دوستت نداشته باشد

گل اگر چشم خودش باز کند خواهد مرد

ماه در اوج غرورش به زمین خواهد خورد

چون به زیبایی تو حسرت عالم خوردند

برق چشمان تو روح از تنشان خواهد برد

انسانهای خوب همانند گل های قالی اند

نه انتظار باران را دارند و نه دلهره ی چیده شدن

دائمی اند

دیـگـــر نه اشـک هایــم را خــواهـی دیــد

نه التـــمـاس هـــایم را

و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را

به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی

درخـتـی از غــــرور کـاشـتم

ارزشمندترین مکان هایی که میتوان در دنیا حضور داشت :

در فکر کسی در قلب کسی و در دعای کسی …

برای مردن لازم نیست عزرائیل بیاید

همین که تو نیایی کافیست …

برای تو که مهم باشم

مهم نیست برای دیگران مهم باشم یا نباشم !

خوشبختی ملاقات دوباره چشم های توست

حتی اگر در نگاه تو تصویری از رویای با هم بودنمان نباشد !

آسمان را بی ستاره ، دریا را بی موج ، دیده را بی اشک

لب را بی خنده و زندگی را بی تو دوست ندارم ای بهترینم

بازوهایم وطنیست که در آن جز تو هیچکس خانه ای نخواهد داشت

صحبت از “دیروز و امروز و فردا” نیست

صحبت از توست و تو یعنی “همیشه”

یادت که می افتم

از شوق دهان چشمانم آب می افتد

پسر : بزرگترین آرزوت چیه ؟

دختر : اینکه عشقمو زیر بارون بغل کنم ! تو چی ؟

پسر : اینکه کسی که زیر بارون بغلش میکنی من باشم …

حکایت کنگر خوردن و لنگر انداختن است

حضور خاطراتت در وجود من

وقتی عطر تنت را می خواهم

به باد هم التماس می کنم

خدا که جای خود دارد

دلم هوای تو را می کند می روم سراغ شعرهایم

این روزها خوب یاد گرفته ام خود را به کوچه علی چپ بزنم

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1085
  • کل نظرات : 42
  • افراد آنلاین : 92
  • تعداد اعضا : 12
  • آی پی امروز : 252
  • آی پی دیروز : 36
  • بازدید امروز : 469
  • باردید دیروز : 41
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3,533
  • بازدید ماه : 3,533
  • بازدید سال : 40,285
  • بازدید کلی : 673,367