loading...
پورتال جامع گلدنگار
amir بازدید : 115 یکشنبه 03 آذر 1392 نظرات (0)

بی تو میان جمع نیستم

اما جمعیتی در من است که به تو فکر می کند

قلبمو می دم باهاش سرقلیون درست کنی

تا بفهمی سینه سوخته مرامتیم

اگه کسی رو دوست داشته باشی

نمی تونی تو چشماش زل بزنی

نمی تونی دوریش رو تحمل کنی

نمی تونی بهش بگی چقدر دوستش داری

نمی تونی بهش بگی چقدر بهش نیاز داری

برای همینه عاشقا دیوونه می شن

عشق غالبا یک نوع عذاب است

اما محروم بودن از آن مرگ است

برایش می نویسم دلتنگشم

می دانم که نمی داند ولی می دانم که می خواند

گاه نمی دانم چه پیامی را بهانه کنم

تا از حال آنکه روحم با اوست آگاه شوم

این بار که دلتنگی را بهانه کردم ،فردا را چه کنم ؟

باز آمدنم به خدمتت دیر نشد

اندیشه مکن دلم ز تو سیر نشد

یک موی تو را به عالمی نفروشم

تو جان منی کسی ز جان سیر نشد

خرابتم

نذار هرکی از کنار ما رد می شه

بگه این خراب شده مال کیه

هی لعنتی اینبار قلابت را بدون طعمه بینداز

اینجا پر از ماهی هاییست که می دونن شکست عشقی چیه

گرچه جدا از تو ولی همیشه با تو زیستم

من و تو نکن که من کسی به جز تو نیستم

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1085
  • کل نظرات : 42
  • افراد آنلاین : 28
  • تعداد اعضا : 12
  • آی پی امروز : 141
  • آی پی دیروز : 36
  • بازدید امروز : 179
  • باردید دیروز : 41
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3,243
  • بازدید ماه : 3,243
  • بازدید سال : 39,995
  • بازدید کلی : 673,077