loading...
پورتال جامع گلدنگار
amir بازدید : 194 چهارشنبه 29 آبان 1392 نظرات (0)

دزدها را نزنيم

دزدها محترمند !

شايد آن دزدعزيز

رفته از داخل آن خانه بدزد چيزي !

قابلمه ،پول ،پلوپز ، ديزي !

 

دزد ها را نزنيم!

شايد آن دزد كه گفت

بي كس و كارم و آواره ،تهيدستم من

داشت پارتي ّ كلفت  !

 

دزدهارا نزنيم

شايد اين دزد كه در خانه ي ماست

قصد خدمت دارد !

چند تا باغ و زمين ،خانه و شركت دارد !

 

دزدها را نزنيم!

عدّه اي از دزدان

آفتابه دزدند !

عدّه اي بادهوا مي دزدند !

عدّه اي بوسه زلبهاي بلا مي دزدند !

عدّه اي از دزدان

موقع درد ،دوامي دزدند !

 

اين روايت شده است :

از دكان شخصي

رفت دزدي كه بدزد چيزي

ناگهان از ديوار

زرت افتاد سرو پاش شكست !

قاضي محترمي

صاحب دكّان را

كرد محكوم چرا ديوارت بوده بلند ؟!

پس تو بايد بدهي

ديه بردزد وَباشي خرسند!

كه نرفتي دربند !

 

گفت دزد كه :«چرا درتقويم

جاي ِ

« روز دزدان »

اي عزيزان خالي است ؟!

 

اي كه گفتي:« بايد

دزدهارازد و كشت »

شايد آن زددغل را چو زدي

رفت و شاكي شد و ناگاه تورا

كرد محكوم به حبس ابدي !!

 

دزدها بسيارند!

باگروه دزدان

عشق ها بايد باخت !

ازكجا معلوم است

شايد اي دوست من و تو دزديم ؟!

 غم نمي بايد  خورد !

با گروه دزدان بايد ساخت !!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1085
  • کل نظرات : 42
  • افراد آنلاین : 100
  • تعداد اعضا : 12
  • آی پی امروز : 294
  • آی پی دیروز : 36
  • بازدید امروز : 718
  • باردید دیروز : 41
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3,782
  • بازدید ماه : 3,782
  • بازدید سال : 40,534
  • بازدید کلی : 673,616